اوج لذت هوادار بودن نصیب هر کسی نمی شود. قلب شیر می خواهد که هر کسی ندارد. کار از دلیل و منطق و این حرف ها گذشته، تعصب لازم دارد. البته کار هر کسی هم نیست.با ادا و اطوار هم کار به جایی نمی رسد.حالا و در این دوره که انگار همه نوسترآداموس شده اند و خبر از عاقبت شوم و سیاه قهرمان می دهند هوادارهای واقعی را می توان شناخت. دورمان جمع شده از آدم هایی ضعیفی که قدرت اراده خودشان را فراموش کرده اند و دست پیش گرفته اند که پس نیافتند. دائم از هر جا که هستند (حتی دوبی!) موج منفی ساطع می کنند. غافل از اینکه تمام اینها نه تنها صدمه ای به قلب شیر ما نمی زند بلکه طعم شیرین پیروزی را برای ما شیرین تر هم می کند. اولین جرعه را هم که دیروز چشیدیم ...
... از این جا به بعدش حرف حامد احمدی است:
قرار ما از حالا این است. ما اینور کار خودمان را میکنیم. مینویسیم. و افشین قطبی هم در کیلومتری دورتر ، تیماش را تمرین میدهد ، میچیند ، به زمین میفرستند و رهبری میکند.
شبیه یک زور آزماییست. اینکه کدام از این دو نفر- سرمربی و نویسنده-و کدام از این دو- آن تیم و این نوشتهها- زودتر نفس بریده میشوند و شکست میخورند و ایست میدهند. هرچند روشن است که شکست اولیها ، سکوت و تسلیم دومیها را به همراه دارد.
شاید بگوئید چرا افشین قطبی؟ چرا دنبال هادی برگیزر ، فیرات ، امیر قلعه نوعی و غلام پیروانی حرکت نمیکنیم؟ چند سال پیش آقای حمید سمندریان-کارگردان تئاتر- در مصاحبهای گفته بود که نابغه کسیست که وقتی به دیواری میرسد به جای اینکه راهش را کج کند ، دیوار را خراب کند.
افشین قطبی فصل گذشته دیوار سخت و رسوخ ناپذیر و قطوری را خورد کرد و برای همین ما امسال سایه به سایهی او حرکت میکنیم و در سایهی دیوارها کمین میگیریم تا ببینیم امسال هم میتواند یا خیر؟
(به هرحال امیدوارم قطبی له بشه تا یاد بگیره اینجا ایرانه... با آنارشی مخصوصه خودش... )این جملهی در پرانتز متعلق به یکی از دوستان عزیز ماست که در این زمینه با هم توافق نظر نداریم. رفیقمان میخواهد ثابت کند نمیشود و ما میخواهیم اثبات کنیم که میشود.
میخواهیم یکبار از این تست ، از این امتحان سربلند بیرون بیائیم. اینکه وقتی پای آدمی بزرگتر از محیط در میان است ، میشود که نه محیط بترکد و منفجر شود و نه آن آدم خورد شود و له شود؟
رفیقمان میگوید نمیشود و طرف ِ محیط است و ما میگوئیم میشود و بر این امکان ِ شورانگیز پافشاری میکنیم.
خب خیلی وقت است که یادداشتهای فوتبالی بی اشارات سینمایی نمیشود. شاید تقصیر آقای فردوسی پور باشد که برای فوتبال از لفظ دراماتیک استفاده کرد.- حالا فوتبال دراماتیک است یا مستند؟!! بر ما پوشیده است- ما هم مثل دوستان دیگر از این امکان استفاده میکنیم و میگوئیم و مینویسیم که حالا افشین قطبی-پیش از آغاز لیگ هشتم- شبیه به اوما تورمن است در فیلم کیل بیل ِ رفیق ِ خوبمان آقای استاد تارانتینو. شبیه انتقامجوهای رئوف القلب و شکننده است. اینکه لیستی دارد از اسم ِ بدمنها که یکی یکی باید خط بخورند تا کار جلو برود و زیبایی نبازد.
آینده چه مسیری را پیش روی ما و افشین قطبی گذاشته؟ چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ چه کسی مامور ضربهی نهاییست؟ ما نه نوستر آداموس داریم و نه گوی بلورین. از آینده چیزی نمیدانیم. شاید افشین قطبی یک جایی شکست بخورد و کنار برود و یک دیوار بتونی صورتاش را درب و داغان کند یا یک بلوک سیمانی دخلش را بیاورد و از پیاش این نوشتهها هم به پایان برسد. شاید هم- خدا را چه دیدید؟- در همینجا دو بار به جای نوشتن، عکس ِ افشین قطبی را چاپ کردیم با جام ایران و آسیا در بالای سرش و تیتر زدیم که قهرمانی در حضور ِ هزاران بلوک ِ سیمانی.
پی نوشت: این نوشته علیرضا معتمدی خیلی به دل می نشیند ... شاید یک جورهایی هم به نوشته ما مربوط شود.
شما هم بنويسيد (5)...